روزگاری پیش که از بهر تفنن با خواجه سوی بلدیه سعادت آباد شده بودیم خواجه وصف حال این رفع سوتفاهم و محو شدن ستیز میان ما دو را جویا شد ومن نیز کل ماجرا را از بهر ایشان مفصل بیان نمودم
کنون که به یاد آن روز افتادم به یاد سخن دوست خویش جالینوس بیافتادم
چندی قبل با جالینوس از بهر سیرو سیاحت سوی باغات شدیم در راه ابلهی را دیدیم که دست در گریبان دانشمندی زده و بی حرمتی همی کرد که ناگهان جالینوس گفت
اگر این دانا بودی کار وی با نادان بدینجا نرسیدی
دو عاقل را نباشد کین و پیکار
نه دانایی ٬ ستیزد با سبکبار
اگر دانا بوحشت سخت گوید
خردمندش به نرمی دل بجوید
سیاحت های شیخ/ باب دوم /صفحه ۲۳۴(شیخ امیرحسین/انتشارات المدفون/شمارگان انتشار ۶۷)
ای با درایت
ای جالینوس
ای گیتار
ای نوازنده
ای لوگوی گیتار بذار
ای اریک کلاپتون
ای جو ساتریانی
ای دختر استاد گیتار بلند کن
ای از این شاخه به اون شاخه بپر
ای خاک بر سر
ای نادان
ای میمون شاخه پر
ای سنجاب هر شاخه نشین
چنین سست عنصری را همان به که هیچ به کف اندر داشته باشد
سلام. احوال شما؟ اولا نوچ یعنی چی؟ در ثانی این وبلاگ از کدوم یکی تونه؟ من باید بدونم با کی طرف حسابم یا نه؟ در ضمن این بهروز همون بهروزی نیست که یه بار حالشو گرفتم؟؟؟!!!! (خنده با دندون) موفق پیروز و عاشق باشی. قربانت...........عسل
سلام بر شما
البته من منظورم با امیر حسین و آروینه.چون با بهروز قهرم البته با امیر حسینم قهر بودم ولی خیلی دیگه خواهش کرد باهاش آشتی کردم.D:
بهروز انقدر التماس نکن من آشتی نمیکنم.بخشش لازم نیست اعدامش کنید.(;
از شوخی که بگذریم وبلاگ جالب درست کردید خوشم اومد.
پیروز باشید.
بدرووووووووووووووووووووووووووووووود.