-
اندر مصائب سنه تسع وتسعون هجری
جمعه 18 مهرماه سال 1399 22:22
خواجه کهن سن و فرتوت از سختی دوران مجنون الفرج گشته. پریشانی بر وی زان روی حادث شد که رساله نظامیه الطهرانش را نگاشتن، کمر چو کمان نیک به زه شده خمش کرده و بر فرق سر از سماء و ارض امور و واجبات دیوانی و مکتبی بریخته. خون وی نزد امیران دیوان "خزانه باسارغاد" 1 حلال و قتلش نزد گودرز ابن دیباج، مرشد و رهنمای...
-
ظهور حاج ذبیح الدین دیار نمسه را
چهارشنبه 7 فروردینماه سال 1398 14:04
سال ها دفتر حاضر صنادیق(1) را کناری بود و تربت معلق همی بخورد تا آن [دم] که خواجه آروین گزوینی به رویایی صادقه، کلید دخول به این دفتر رقمی(2) دریافت. در آن گاهِ مبارک، ملائک خواجه را به بشارت نازل آمدند که یا خواجه، صحرای گشادی را شتر مانی و دریای سُستی رانهنگ، تو را بس هر چه خُفتی و ژاژ خاییدی که هیچ ژاژ در زمین...
-
به ذبیح الدین
چهارشنبه 24 تیرماه سال 1388 01:41
ندانم این سیاهه بر چه زبان روان سازم کزان پی به مقصود خویش نایل آیم که خواجگان هماره بر رنگ و بوی هر کلام٬ رسالت زبان را ملزم و بایسته دانسته٬ چونان که نسب ادویه بر طعام باشد. لیک از مدخل پیشین این صحیفه ی مجاز، ماهی چند گذشتست و هیچ نظر بر منظر گاهش به اندرون نیامدی لیک خواجه طریق یکتای بیان موضوعات چندی را همین...
-
عاقبة الصدقاء و مکافاة
سهشنبه 22 بهمنماه سال 1387 20:33
و چنین آمد خواجه گزوین(رضی الله عنه) را که پس از دو سنة پر ز حکایات شیرین و تلخ، قلم در مرکب سیاه نهد و از سیاهی روزگار سه پنج سیاهه ای در این وبلاق به نوشتار در آورد... کنون که در صفر سنه 1430 به سر می بریم و تحولات سترگ حاصل گشته و یاران به چهار گوشه گیتی شدندی و بین ایشان فراق آمدندی. جان سخن آنکه هیچ یک خبر ز...
-
حکایت خواجه و شیاطین دوقلو و آنچه بر آنان برفت
چهارشنبه 12 مهرماه سال 1385 04:55
و آورده اند که به روز 20 شعبان سنه ی 1427 هجری خواجه آروین از راه درازی درمانده و خسته پای به کاروانسرای استقلال(هیلتون اسبق) شدندی تا حساب خویش تسویه گرداند و طلب خویش بازستاند که ناگه به جمع صدیقان و همپیشگان بر خورد که از برای کاری نو جهاز و توشه می کنند. خواجه که خود تازه از همایشی بس عظیم و سترگ به دیار خویش...
-
تو خود بخوان حدیث مفصل از این مجمل
دوشنبه 26 تیرماه سال 1385 22:57
جمیع پیروان بر ما خرده گرفته اند که ای حاج بهروز ، تو را چه پیش آمدست که قلم نمی فرسایی و دگران را از احوالات خویش با خبر نمی گردانی . ترا چه افتاده است که بر دگران بخت روی کرده است و دگر صدا دلخراشت بر سپهر بلاگ نباشد و گوش جانان نخرشاد . سبب این کم کاری و اهمال گردانی چیست ، که عرب بدان گفته است : احسن الافعال ،...
-
حکایت الاجبار و الاتصالات الهاتفیة
پنجشنبه 18 خردادماه سال 1385 00:40
و چهارشنبه 10 جماد اولای سنه ی 1427 خواجه آروین از آن بر آمد که به سکوتی ثقیل، رنگ خاتمه زند و سیاهه ای را در وبلاق السماوات به طبع رساند... چنین روایت کنند که روزگاری بس تیره و تار بر حال سه یار دبستانی حاکم شد و برج قمر در عقرب کشیده گشته و طالع منحوس دمیده شد... عسل بانو و آرزو خاتون که زانوی قهر و بی حوصلگی در بغل...
-
اندر وصف جفنگیات حاج ذبیح الدین بهروز
چهارشنبه 27 اردیبهشتماه سال 1385 01:33
.... و اورا در خط الحد ترکستان و ایران زمین، پسرکی روستا زاده نماین گشت سخت شبیه ، لیک جملگی همراهان سخت در شگفت شدند. چو حاج ذبیح الدین بهروز نیز چنین پنداشت که همزاد خویش را یافته باشد هوش از سرش برفت و سخت خلصه توهمات موهون و باطل و پوچ خود گشت و فریاد شوغ همی سر بداد که خداوندگارا کنون راهی در پیش رویم بنه تا...
-
الاخبار الغیبت
پنجشنبه 24 فروردینماه سال 1385 21:30
کنون زکوی حاج ذبیح مرا چنین پیام رسید که سخت در غم فراغ سپهر بلاگ مانده و چون سخت درگیر همایشة الانتفاضه همی باشد و در دفترة المرکزیه دیر زمانیست اسیر گشته و طلوع و غروب خورشید تماشا نتوانستن و از دسترسی به شبکة الجهانیة اینترنت عاجز گشته مرا چنین درخواست کرد :(امیرحسین من نت میخوام اینجا هم نمیشه. شما هم با این دفتر...
-
فرار ز تیغ جان ستان
پنجشنبه 17 فروردینماه سال 1385 19:13
دیر بازیست که 3 یار در رعایت بلاگستان اوچ سستی کردی و وبلاگبه سختی داشتی ، لاجرم داد و قال عسل بانو و آرزو خاتون روزگار بر ملائک آسمانی سیاه کردی تا روزی ملائک بر آن شدند تا تنی از 3 یار را از این دادخواهی آگه ساخته پس چنین شد که خواجه آروین گزوینی را آگه کردند و او نیز ملائک را چنین پاسخ بنمود : (به خدا قسم اگه پست...
-
حکایت دافات الاجنبیه
پنجشنبه 3 فروردینماه سال 1385 15:11
دوش خواجه به خلوت گاه غیب به مکاشفت و مدیتیشن مستغرق بودندی و کمند معرفت به کنگره ی دژ الهی افکنده بودندی که باز هاتف از غیب ندایش دادی که ای خواجه...ای طاووس عارفان و ای شیر بیشه ی معارفت که درود ملائک و اهل جنت بر تو باد....تا کی به تمنای وصال دافی گران جان سر خالق یکتا را به عبادت شیره خواهی مالید؟...که خدای عزو جل...
-
الاطلاعیه هجرت
سهشنبه 1 فروردینماه سال 1385 16:38
اوهوی خواجه آروین گزوینی آگاه باش که مورخ ۷فروردین عازم هستیم پس کنون کوله بار خود را بسته و بر ره نشته تاعزم سفر کنیم کنون که حاج شیخ ذبیح بنده را در کف هجرت به ترکستان از بهر مشاهده کسوف گمارده پس رهی بر ما نباشد جز سفر به کاشان لیک ما نیز تاریخ هجر خود را از بهر او تغییر نداده تا او نیز اندر کف کاشان بماند ....
-
خدعة المرجانیة و ذکیان
دوشنبه 15 اسفندماه سال 1384 14:28
ای هوشمند آگه باش که تمامی شخصیت های این حکایت جملگی حقیقی اند.... آورده اند که روزی دخترکی ترک زبان از طریق خواجه با شیخ آشنا گردیدندی که وی را مرجون قیزی خاتون نام بود....سالی از نیم گذشت که مباحثات مجازی شیخ غوربان و قیزی خاتون از طریق وب نگار های شبکه ی اینترنت مبدل گشت به فرصتی برای دیدار و مشاهدة متقابل و قرار...
-
داستان رند زاهد پیشه و آرزوی صاحب دلان
پنجشنبه 11 اسفندماه سال 1384 07:15
فی البدایت متذکر شوم که همی این همرهان ما دراین سرای "اوچ" بسی دچار فراخت نشیمن گاه گشته اند . مر آنان را از همین فاصله ی چند صد فرسخی T، از روستای نور علیبک ، به فعالیت تهدید می کنم که گر چنین نکنند ، دست به افشای حقایقی که در سنه گذشته از خواجه و شیخ سر زده بود خواهم برد همی .از چشم داشت های پنهان و آشکارای ایشان بر...
-
در وصف درایت شیخ امیرحسین
چهارشنبه 3 اسفندماه سال 1384 00:49
روزگاری پیش که از بهر تفنن با خواجه سوی بلدیه سعادت آباد شده بودیم خواجه وصف حال این رفع سوتفاهم و محو شدن ستیز میان ما دو را جویا شد ومن نیز کل ماجرا را از بهر ایشان مفصل بیان نمودم کنون که به یاد آن روز افتادم به یاد سخن دوست خویش جالینوس بیافتادم چندی قبل با جالینوس از بهر سیرو سیاحت سوی باغات شدیم در راه ابلهی را...
-
الهی بر من بهل که هلیدن باید
سهشنبه 2 اسفندماه سال 1384 18:01
دوش قرار بر این بود که در معیت حاج ذبیح الدین باشیم و شبی را به اختلاط و سخن بپردازیم...اما از آن جهت که سر حاج ذبیح الدین با ماتحت متعلقه بازی همی کند به کلی از در فراموشی درآمد و محل کلب هم به خواجه ننمود... خواجه که چنین دید از جای بشد و به تنهایی سر به خیابان گذاشت تا از بازار «میلاد نور» سر به در آورد و زیر آن...
-
غلط نامه...نمره ی حاجی ۱۵
جمعه 21 بهمنماه سال 1384 02:18
و تو ای بی سواد که پستت مملو غلط املاییست ؛ در اولین پستت یا همان «فی البدایت الگفتار» ؛ این غلط ها را داشته ای...برخیز و از باب اصلاح درآی: صخیف-------->سخیف مربع مستطیل---->مکعب مستطیل فی العرض------->فی الارض جمع مکثر--------->جمع مکسر سفلا------>سفلی و این ها به جز دها هزار خطای تایپی تو بوده.......
-
داستان ابوالعلا و حرامی
پنجشنبه 20 بهمنماه سال 1384 23:09
آورده اند که ابو العلای معری ، آن صوفی دهر و عالم فرزانه دو عالم بر بلادی فرود آمد . بر دروازه شهر حرامی را بر دار آویخته بودند .امام از ایشان داستان حرامی را جویا شد . اورا باز گفتند که وی حرامی بس خدا نشناس بود که خلایق را از وی آسایشی نبود اول بار وی را نصیحت کردن همی . دوم بار نیز و سوم همچنین . چهارمین بار وی را...
-
فی البدایت الگفتار
سهشنبه 18 بهمنماه سال 1384 22:39
اولین پست حاج ذبیح الدین بهروز . فی البدایت می بایست بگویم که گر یکی جمله در این جهان مرا صخیف آمدی ، همانا او حاج نامیدن رفقا بباشد که مرا بس کلامیست نا خوشایند . گویند که شاید من باب کمونیست بودن یا هر آنچه دگر باشد . مارا تفاوتی نکند . هر آنچه از جمیع برچسب های که خلایق خواهند بر ما چسبید ، جز این یک صفت که همانا...
-
آروین در سرزمین توهم
سهشنبه 18 بهمنماه سال 1384 19:27
و امروز همان فردای حادثه؛ گلوبول های قرمز من قزاق های سرخ پوش مستی بودند که به روسی ترانه ای سوزناک از هزیمتی بزرگ را هم آوازی می کردند... هنوز درون گوشم صدای ترکیدن حباب های دیازپام را می شنوم...شروع کردم...از بلوار فرحزادی...بعد خوردین و بعد ملاصدرا ؛ ونک؛ده ونک؛مدیریت؛علامه؛سعادت آباد؛و دوباره جای اولم...حالا ترش...
-
شیخ خطاب به خواجه
شنبه 15 بهمنماه سال 1384 22:02
ای خواجه تو این گوش دار: گفته بود خواجه چو ن او سرودن نتوانم آری جفنگ چون خواجه سرودن نتوانم کنون از مرکب حمار شیطان به زیر آی و سر به یاری با یاران بنه
-
پاسخ دندان شکن خواجه به شیخ غوربان
جمعه 14 بهمنماه سال 1384 22:01
خواجه را گر صبر ایوبی نبود تا کنون از شیخ آثاری نبود بر تن تو میشد آن رخت سفید پرچم ژاپون و اخطاری نبود سوی گزوین آی تا بینی فلان بچه بازی بهر ما کاری نبود مینویسم من به وبلاگ عسل چون که وبلاگ تو را باری نبود سوی آیینه بشو تا بنگری شکل سگ در آن و انکاری نبود گر تو نتوانی سرایی شعرکی بر تو پاسخ دادن اصراری نبود (المشت...
-
پاسخ شیخ به خواجه
جمعه 14 بهمنماه سال 1384 22:01
کنون تو ای مفلس فلان خود را به تفسیر بیان کن تا بدانم که فلان چیست نکناد که عجز باشد که این بزرگ تو را خواهد بخشید ورنه بر شیخ عیان خواهد شد که تو مفلسی لاف زن بیش نیستی و این نیز بدان که جواب هرکس را با زبان او دهند و نیز این بزرگ از تو خواهش دارم که روی سگت را بنمایانی تا من کنونت را با روی سگت وجه تمایزی قائل آیم...
-
پاسخ خواجه به شیخ امیر حسین غوربان:
جمعه 14 بهمنماه سال 1384 22:00
این سخنت را که سرودی چو من از نظـر خویش نهان میـکنم چشم بر آن بندم و بخشم تو را کار بزرگــــان جهان میـکنم خواجه چرا جنگ ضعیفان کند؟ جنـگ به پیلان و یلان میـکنم این سخن خواجه ز علافی است بازی و تفـریح بدان میـکنم کل کل بیهوده تو با من مکن ور نه تو را کـار فلان میـکنم گــر تو نداری ســر عــاقل شدن روی سـگ خویش عـیان...
-
پاسخ شیخ به خواجه ی گزوین
جمعه 14 بهمنماه سال 1384 21:59
ای خواجه بر این موضوع واقف باش که شیخ سر جنگ ندارد این کوته جوابیست بر شوخ چشمی و گستاخی تو شیخ توانا خردش پیشه است لیک سخن خواجه مبرا زهر اندیشه است چون که تو تهدید کنی شیخ را نیک رهش غیر کمان و تبرو تیشــه است در بر تو رخ بنمود این کبـــــیر بین که سلاحش خرد و اندیشه است دیده شیخ خندان در احوال تو دیده تو پر ز تمنا...
-
جواب التهدید فی دخول طائرة المهاجرة
جمعه 14 بهمنماه سال 1384 21:58
ای شیخ غوربان...تو را چه میشود...خدای رحمان نکناد که تو از بهر انتقام سخنی به زعارت از پرندگان مهاجر به زبان آوری که بر خواجه ضربتی زده باشی...کنون ارتباط و التقاطی بین خواجه و مرغ مهاجر نباشد مگر از طریق ارسال پیام های کوته اس ام اس...مخلص کلام اینکه دگر من بعد هذا مرغکی در گیتی یافت نیست که از ره عاشق پیشگی دل بر...
-
پاسخ شیخ غوربان به عسل و تهدید خواجه
جمعه 14 بهمنماه سال 1384 21:53
سلام عسل خانوم من اون شخص ملعون هستم که قراره توسط بویروز همیشه ساوا ای و دلباخته پرنده مهاجر از بالای پل عباس آباد پرت بشم وسط اتوبان مفتح (خوشحال میشم باهم دچار پرتابیدگی بشیم) و این رو برای اطلاع شما باید بگم که بعد از این ماجرا یک پرنده مهاجر (چه شخصی؟)دلباخته خودش را به درخواست من با منقار به اوج آسمان خواهد برد...
-
مبانی الاخلاق فی صرف اللجوج
جمعه 14 بهمنماه سال 1384 21:52
آورده اند روزی خواجه آروین گزوینی از بهر علافی سر به گلستان وبلاگ ها گذاشته و بین طریق از وبلاگ حاج ذبیح الدین بهروز نیز دیدن فرمود...علی رغم تنقر از حاج ذبیح الدین به وی مکرارا کامنت ارسال داشتی تا صبر از وی بریدندی...حاج ذبیح نیز مرتبا از وبلاگ خواجه دیدن فرمودی و از خود کامنت های ممدوح ابراز کردندی تا آنکه پای شیخ...
-
ابتداء القصص
جمعه 14 بهمنماه سال 1384 21:51
ابتداء القصص: باب نخستین ( در وصف شروع جنگ شیخ و خواجه ودرایت پیشگی حاج ذبیح) به نقل از بزرگان در دیه طهران همه ساله به فصل بهار به جهت آشنایی عوام مردمان با نظام بانکی زمان خویش بزرگ همایشی در بگرفتی .آورده اند سال پار شیخ امیر حسین و حاج ذبیح الدین و خواجه آروین نیز به جهت فزونی کیفیت این بزرگ همایش آستین دوستی بالا...