دیر بازیست که 3 یار در رعایت بلاگستان اوچ سستی کردی و وبلاگبه سختی داشتی ، لاجرم داد و قال عسل بانو و آرزو خاتون روزگار بر ملائک آسمانی سیاه کردی تا روزی ملائک بر آن شدند تا تنی از 3 یار را از این دادخواهی آگه ساخته پس چنین شد که خواجه آروین گزوینی را آگه کردند و او نیز ملائک را چنین پاسخ بنمود : (به خدا قسم اگه پست بعدی مال شیخ امیرحسین یا حاج ذبیح نباشه میرم واسه خودم بیر بلاگ اسکای رو باز میکنم ) و این چنین شد که او نیز پشت بداد*1.
چو داشتند سه یار روزنگاری ز وبلاگ دریغ ز سوی عسل بانو رسید فرمان بی دریغ
که ای آرزو خاتون ببر تو دستت به تیغ بِبر سرز این نا وبلاگ نویسان همی بی دریغ
لیک 3یار که بقای خود در به روزنگاری یافتندی بر آن شدند تا روزنگاشته ای در این سپهر بلاگ نهاده و سر خود را ز تیغ آرزو خاتون برهانند.یکی از این 3یار را که غدر کردند*2 با من دم دوستی بود .ملامت کردم و گفتم دونست و بی سپاس و سفله و نا حق شناس ،که به اندک تغییر حال از مخدوم قدیم برگردد و حقوق نعمت ها در نوردد.(به روایتی این شخص را خواجه آروین گزوینی خوانده اند) . گفت: به کرم معذور داری شاید ولی به خدا یه بار بهت گفتم باز هم میگم حاج ذبیح که گویا تا کنون در ترکستان به سر برد پس عذری بر او نباشد کنون تو که در بلاد خود به سر بری و حسابگران پیشرفته به وفور در دست و بال تو یافت همی گردد به فکر باش که در غیر این صورت بدبخت پنجشنبه میخوای بری اونجا میگیرن می کشنتها ازمن همی گفتن بود.
این چنین صحیح نباشد که پست ها به کلی از جانب بنده باشد پس رو و به حال زار خود چاره ای اندیشه کن.
پس چنین شد که شیخ کمر همت بسته و به جهت حفظ جان 3یار این روزنگاشته را بر این مکان نهاده .
باشد تا اوچ جانی تازه گرفته و به لطف حق سوژه هایی در خور همی یافت شوندی و روزنگاری اوچ به سان پیش گردی.
رسالة الدرایت شیخ/باب حفظ الجان والمنسب/ صفحه 324
نوشته شده توسط شیخ امیرحسین
-------------------------
*1:فرار کرد.
*2: در نوشتن وبلاگ کوتاهی و خیانت کردند.
سلام. به فروشگاه اینترنتی کتاب و CD آدینه بوک با تحویل رایگان هم سر بزنید.
سلام. خوبین؟ باز که دارین منو سکته می دین. من می خوام بدونم کاشان چه خبره که شماها راه و بیراه کاشان افتادین؟؟؟؟ فکر قلب منم باشین!!!!!! موفق پیروز و عاشق باشین. قربانتان (از الکی)....................عسل
شیخ چرا زار و پریشان شدی / مایه ی ننگ همه انسان شدی
تیغ بلا گر ببرد گـــــــــــــردنـت/به که تو تسلیم ضعیفان شدی
گر نکنیم آپ که راند ســــخن؟/پس تو چرا این همه لرزان شدی
حال که گفتند عسل و آرزو/لطف تو کردی چو مطیعان شدی
سلام
یکی قرار بود با اسم من درست برخورد کنه.
پس چرا این کار رو نکرده؟
سی ریش آرزو خاتون یعنی چی درست صحبت کن.
زووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووود
آرزو جون!!! می بینم که گل بود و به سبزه نیز آراسته شد. !!!!! آرزو بنت حاج بادوم. چه سوژه خوبی!!!! بد نیست به این اسم صدات کنیم. (الان درصد بدجنسی خون من رفته بالا)
به چه اسم زیبایی از جهت آرزو اینجا نگارش گشته است
امیر حسین
به وقتش یه حال گیری دیگه برات دارم